پاس و آبشار
پاس و آبشار
گفتم : بازی بدون گل هم بی جازبه است .
گفت: زنگی بی گل . از آن بی جازبه تر است
گفتم « گل » زندگی چیست ؟
گفت عمر ما یک میدان مسابقه است . فرصت هایی
که ما پیدا میکنیم . هر کدام مثل یک« پاس» است
از بی عرضگی ما است اگر نتوانیم گل بزنیمِِ إ
گفتم: پس با این حساب . ما کلی پاس خراب کرده ایم
ونتوانسته ایم گلی بزنیم . حیف از آن همه پاس های قشنگ و فرسصت های طلایی إ
گفت: درست است .هدر دادن عمر ، بدتر ازخراب کردن پاس است . به ما خیلی پاس می دهند
ولی ما« آبشارزن » نیستیم وپاس ها را خراب میکنیم .
هدر دادن هر نعمت ، خراب کردن یکپاس است
بگذشت زمان دست به کاری نزدی
بر گردن لحظه ها مهاری نزدی
صد توپ زدی تمام را کردی اوت
صپاس گرفته . آبشار نزدی
گفتم:رفتی تو والیبال
گفت: بازی بازی است دیگر . چه فرقی میکند ؟
آنجا گل می زنند ، این جا آبشار ، عمده خراب کردن پاس هاست که داریم .
گفتم : دنیا، واقعا بازیچه است .
گفت ولی زندگی . بازی نیست .اگر هم بازی باشد یک بازی جدی است
درباره این سایت